وقتی من به دنیا اومدم پدرم 30 سالش بود یعنی سنش 30 برابر من بود
وقتی من 2 ساله شدم پدرم 32 ساله شدیعنی 16 برابر من
وقتی من 3 ساله شدم پدرم 33 ساله شد یعنی 11 برابر من
وقتی من 5 ساله شدم پدرم 35 ساله شد یعنی 7 برابر من
وقتی من 10 ساله شدم پدرم 40 ساله شد یعنی 4 برابر من
وقتی من 15 ساله شدم پدرم 45 ساله شد یعنی 3 برابر من
وقتی من 30 ساله شدم پدرم 60 ساله شد یعنی 2 برابر من
می ترسم اگه ادامه بدم از پدرم بزرگتر بشم!!!
علی علیه السلام و غدیر
مردی خدمت امیرمؤمنان علی علیه السلام عرض کرد: بالاترین فضیلت خود را از سوی
پیامبر صلی الله علیه و آله به من خبر دهید. حضرت فرمود: «پیامبر صلی الله علیه و
آله مرا در غدیر خم منصوب کرد و وجوب ولایت مرا از طرف خداوند و به امر او اعلام
فرمود».
حضرت زهرا علیهاالسلام و غدیر
حضرت زهرا علیها السلام درباره ماجرای غدیر میفرماید:امام رضا علیه السلام و عید غدیر
امام رضا علیه السلام درباره عید غدیر میفرماید: «این روز، روز عیدِ خاندان
محمد صلی الله علیه و آله است. هر کس آن را عید بگیرد، خداوند مالش را زیاد
میکند».
امام رضا علیه السلام و هدایا در روز غدیر
در روایت آمده است که حضرت رضا علیه السلام در روز عید
حضرت معصومه علیهاالسلام و حدیث غدیر
حضرت فاطمه معصومه علیها السلام حدیث غدیر را به سند زیرهم زمانی غدیر با رویدادهای مهم در تاریخ بشر
از نکته های شگفت انگیز واقعه غدیر ـ که اعجاب بسیاری از محققان و پژوهش گران
تاریخ را برانگیخته ـ هم زمانی غدیر با بسیاری از رخ دادهای مهم و سرنوشت ساز در
تاریخ بشر است. از بررسی روایات، برمی آید که در روز غدیر، این روی دادهای بزرگ در
تاریخ انبیا رخ داده است:
1-در چنین روزی بود که خداوند متعال، توبه حضرت آدم علیه السلام را
پذیرفت.
2-در این روز، خداوند، حضرت ابراهیم علیه السلام را از آتش نجات
داد.
3- در این روز، حضرت سلیمان پیامبر صلی الله علیه و آله از مردم، بر
جانشینی «آصف بن برخیا» گواه گرفت.
4-در مثل چنین روزی بود که حضرت موسی علیه السلام بر جادوگران پیروزی
یافت.
5- در چنین تاریخی بود که حضرت موسی علیه السلام هارون را وصیّ خویش
کرد.
6- در این روز، حضرت عیسی علیه السلام اعلان کرد که «شمعون الصفا»
جانشین من است و
7- در چنین روزی بود که کشتی نوح علیه السلام پس از فرو نشستن طوفان، بر
کوه جُودی (آرارات) قرار گرفت
از دیگر نکته های شگفتِ تاریخ غدیر، آن است که روز هیجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت
ـ که روز گماشتن امیرمؤمنان علی علیه السلام به امامت بود ـ با نوروز (روز نخست
فروردین) یکی گشت و عید باستانی عَجَم، با عید غدیر پیوند یافت. این سخن، از امام
صادق علیه السلام رسیده است که: «بی شک، نوروز، همان روزی است که پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله برای امیرمؤمنان علیه السلام در غدیر خم پیمان گرفت، آن گاه
مسلمانان، به ولایت او اعتراف کردند. خوشا به حال آنان که بر آن ولایت پایدار
ماندند و وای برآنان که پیمان شکستند». گفتنی است که پژوهش های دانشمندان، در شناخت
هم زمانی رخ دادهای شمسی با روی دادهای قمری، این سخن را تأیید میکنند. بدین روی،
اهتمام عظیم ایرانیان به نوروز، میتواند یک انگیزه بزرگ مذهبی نیز داشته باشد.
یه صبح مه آلود نمیتونه دلیلی واسه ابری بودن اون روز بشه
مثل انگلیسی
* * *
روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که واسش یه درس بیاد موندی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونست یه
جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .
استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "
شاگرد پاسخ داد : " بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش "
پیرهندو از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه . رفتند تا رسیدن کنار دریاچه . استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه . شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .
استاد اینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : " کاملا معمولی بود . "
پیرهندو گفت : " رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه ، بنابراین سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب . "
* * *
آسمانی ترین عهد
خطبه اى خواند سپس امر خدا تبیان کرد / جانشینى على را به عموم عنوان
کرد
دوستش داشتم. نه، چیزی فراتر از دوست داشتن. اصلاً مگر میشد کسی او را ببیند،
بشناسد، خلق و خویش را بداند و شیفتهاش نشود؟
از همان شام نخست که آمد، پرسید من و
«مسیره»1 کجا غذا میخوریم؟
گفتند: در اتاق خودمان.
گفت: از امروز همه بر سر یک سفره مینشینیم و ما نیز محبت او را بر سفرة دلمان
نشاندیم و باورمان شد که او مانند هیچ کس جز خودش نیست...
نمیدانم این غذاها برای میهمانان کافی است یا نه؟
همه اقوام نزدیک او میآیند: ابوطالب، ابوسفیان، ابولهب، ابوجهل و دیگر بزرگان
قریش.
دیشب شنیدم که او چند بار با خود زمزمه میکرد:
«و أنذر عشیرتک الأقربین».
نفهمیدم ماجرا چیست، امّا امروز همه چیز روشن میشود.
آمدند. همه آمدند.
طعام که به پایان رسید، او شروع به سخن گفتن کرد و من صدایش را از پس پرده
میشنیدم. خدا را حمد کرد و او را به بزرگی ستود.
آنگاه از صداقت خود گفت و سوگند یاد کرد به پروردگاری که جز او معبودی نیست و
خبر داد از یکتایی خدا، از رسالت خویش، از قیامتی که برای همه در پیش است، از بهشتی
که نصیب نیکوکاران میگردد و دوزخی که فرجام بدکاران است...
و بعد سکوتی سخت بود و دیگر هیچ.
با شنیدن صدای لرزان ابوطالب، نفسم که در سینه حبس شده بود، رها گشت.
آرام و شمرده گفت:
راستیِ تو را تصدیق میکنم و تا زندهام از یاریات دست برنمیدارم.
افسوس که فریاد ابولهب، شیرینی کلام ابوطالب را به تلخی دغدغهای جدی و ماندگار
بدل ساخت.
ابولهب بیپروا و گستاخانه خروشید:
این رسوایی بزرگی است!
تو، پیامبر خدا!؟
قریش به سخره خندیدند...
افسوس که فریاد ابولهب، شیرینی کلام ابوطالب را به تلخی دغدغهای جدی و ماندگار
بدل ساخت.
ابولهب بیپروا و گستاخانه خروشید:
این رسوایی بزرگی است!
محمد(ص) فرمود:
فرمان خدا این است که شما را به سوی او فرا بخوانم و اینک هر کس از شما که مرا
یاری کند برادر، وصی و جانشین من خواهد بود.
غوغایی در جانم برپا شد، هم مشتاق شنیدن بودم و هم مدهوش شنیدهها! حال عجیبی
بود.
دلم میخواست میتوانستم پرده را کنار بزنم، چهرة حاضران را بنگرم و ببینم در
مقابل درخواست او چه میکنند...
صدای دلنشین علی، بیتابیام را به قرار و اطمینانی ناب فرا خواند.
«ای رسول خدا من تا آخرین لحظة زندگیام برای یاری تو
ایستادهام»
یک بار، دو بار و سه بار، سؤال پیامبر و پاسخ علی تکرار شد. او دستان علی را به
گرمی فشرد.
چیزی مبهم نمانده بود.
? ? ?
چه کسی گمان میکرد یک بار دیگر نیز در غدیر
، این دو دست پاک در یکدیگر گره خورند و باز نام علی در
زمین و آسمان طنینانداز گردد و نه تنها علی که واپسین آشکارکننده حق نیز در
همانجا معرفی شود و سفارشهای پیامبر دربارة مهدی عالم به گوش همگان برسد که:
او ولی خدا در زمین میباشد و حکم و فرمان او، حکم و فرمان خداوند است... درود
خدا بر او باد.2
سهیلا صلاحی اصفهانی/ماهنامه موعود شماره 94
پینوشتها:1. غلام خدیجه(س).
2. برگرفته از خطبه غدیر.
توی نجف یه خونه بود،
که
دیوارش کاهگلی بود،
اسم
صاحاب اون خونه،
مولای
مردا علی بود،
نصفه
شبها بلند میشد،
یه
کیسه داشت که برمیداشت،
خرما
و نون و خوردنی،
هرچی
که داشت تو اون میذاشت.
راهی
کوچه ها میشد،
تا
یتیمها رو سیر کنه،
تا
سفره خالیشونو،
پر
از نون و پنیر کنه،
شب
تا سحر پرسه میزد،
پس
کوچه های کوفه رو،
تا
پر بارون بکنه،
باغهای
بیشکوفه رو.
عبادت
علی مگه،
میتونه
غیر از این باشه،
باید
مثل علی باشه،
هر
کی که اهل دین باشه،
بعد
علی کی میتونه،
محرم
راز من باشه،
درد
دلم روگوش کنه،
تا
چاره ساز من باشه.
چشماتو
واکن آقاجون بالهای خستمو ببین
منو
نگاه کن آقاجون دل شکستمو ببین
غدیر؛ تجلی ولایت
غدیر، نه فراموش شدنی
است و نه کهنه شدنی؛ ماندگار است و پویا و زندگی ساز.
غدیر، تجلی ولایت و رکن حیات معنوی انسان است.
غدیر، روز اکمال دین و اتمام نعمت حق است.
غدیر، آزمایشگاه بود و علی، وسیله امتحان مدعیان ایمان، تا
در جریان اطاعت از رهبری او و پذیرفتن ولایتش، صداقت او را در عمل نشان دهند.
پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم، خواست تا جریان
رهبری امت، از آغاز به دست پاکترین و شایستهترین افراد باشد و آب زلال حق، در بستر
تاریخ و زمان و در توالی نسلها و اندیشهها، آلوده نگردد و دشمنان نتوانند از آب گل
آلود، ماهیِ مراد خویش را بگیرند.
بر همین اساس است که غدیر هیچ گاه فراموش نمیشود؛ بلکه همواره نامیرا و
جاودانه باقی خواهد ماند
شخصی به نام حارث بن نعمان فهری که با امام علی علیه السلام دشمنی میورزید،
سوار بر شتر به پیش آمد و گفت «ای محمد، ما را به خدا خواندی، پذیرفتیم؛ نبوت خود
را مطرح کردی، لااله الّا اللّه و محمد رسول اللّه گفتیم؛ ما را به
اسلام دعوت کردی، پذیرفتیم؛ گفتی نماز درپنج وقت بخوانید، خواندیم؛ به زکات و روزه
و حج و جهاد سفارش کردی، اطاعت کردیم، حال پسرعموی خود را امیر ساختی، نمیدانیم
این حکم از طرف خداست یا با اراده شخصی تو پیدا شده است؟ رسول خدا صلی الله علیه و
آله فرمود: به خدایی که جز او خدایی نیست این حکم از طرف اوست و من وظیفه ای جز
ابلاغ آن نداشتم. حارث بن نعمان پس از شنیدن این جواب، خشمناک شده، سر به آسمان
بلند کرد و گفت: خدایا، اگر آنچه محمد درباره علی میگوید، از طرف تو و به امر
توست، سنگی از آسمان بر من فرود آید و مرا عذاب کند. هنوز سخنان او به پایان
نرسیده بود که از آسمان، سنگی بر او فرود آمد و او را به هلاکت رساند و بدین سان
سزای جسارت خود را به مقام ولایت دریافت کرد.