آسمانی ترین عهد
خطبه اى خواند سپس امر خدا تبیان کرد / جانشینى على را به عموم عنوان
کرد
دوستش داشتم. نه، چیزی فراتر از دوست داشتن. اصلاً مگر میشد کسی او را ببیند،
بشناسد، خلق و خویش را بداند و شیفتهاش نشود؟
از همان شام نخست که آمد، پرسید من و
«مسیره»1 کجا غذا میخوریم؟
گفتند: در اتاق خودمان.
گفت: از امروز همه بر سر یک سفره مینشینیم و ما نیز محبت او را بر سفرة دلمان
نشاندیم و باورمان شد که او مانند هیچ کس جز خودش نیست...
نمیدانم این غذاها برای میهمانان کافی است یا نه؟
همه اقوام نزدیک او میآیند: ابوطالب، ابوسفیان، ابولهب، ابوجهل و دیگر بزرگان
قریش.
دیشب شنیدم که او چند بار با خود زمزمه میکرد:
«و أنذر عشیرتک الأقربین».
نفهمیدم ماجرا چیست، امّا امروز همه چیز روشن میشود.
آمدند. همه آمدند.
طعام که به پایان رسید، او شروع به سخن گفتن کرد و من صدایش را از پس پرده
میشنیدم. خدا را حمد کرد و او را به بزرگی ستود.
آنگاه از صداقت خود گفت و سوگند یاد کرد به پروردگاری که جز او معبودی نیست و
خبر داد از یکتایی خدا، از رسالت خویش، از قیامتی که برای همه در پیش است، از بهشتی
که نصیب نیکوکاران میگردد و دوزخی که فرجام بدکاران است...
و بعد سکوتی سخت بود و دیگر هیچ.
با شنیدن صدای لرزان ابوطالب، نفسم که در سینه حبس شده بود، رها گشت.
آرام و شمرده گفت:
راستیِ تو را تصدیق میکنم و تا زندهام از یاریات دست برنمیدارم.
افسوس که فریاد ابولهب، شیرینی کلام ابوطالب را به تلخی دغدغهای جدی و ماندگار
بدل ساخت.
ابولهب بیپروا و گستاخانه خروشید:
این رسوایی بزرگی است!
تو، پیامبر خدا!؟
قریش به سخره خندیدند...
افسوس که فریاد ابولهب، شیرینی کلام ابوطالب را به تلخی دغدغهای جدی و ماندگار
بدل ساخت.
ابولهب بیپروا و گستاخانه خروشید:
این رسوایی بزرگی است!
محمد(ص) فرمود:
فرمان خدا این است که شما را به سوی او فرا بخوانم و اینک هر کس از شما که مرا
یاری کند برادر، وصی و جانشین من خواهد بود.
غوغایی در جانم برپا شد، هم مشتاق شنیدن بودم و هم مدهوش شنیدهها! حال عجیبی
بود.
دلم میخواست میتوانستم پرده را کنار بزنم، چهرة حاضران را بنگرم و ببینم در
مقابل درخواست او چه میکنند...
صدای دلنشین علی، بیتابیام را به قرار و اطمینانی ناب فرا خواند.
«ای رسول خدا من تا آخرین لحظة زندگیام برای یاری تو
ایستادهام»
یک بار، دو بار و سه بار، سؤال پیامبر و پاسخ علی تکرار شد. او دستان علی را به
گرمی فشرد.
چیزی مبهم نمانده بود.
? ? ?
چه کسی گمان میکرد یک بار دیگر نیز در غدیر
، این دو دست پاک در یکدیگر گره خورند و باز نام علی در
زمین و آسمان طنینانداز گردد و نه تنها علی که واپسین آشکارکننده حق نیز در
همانجا معرفی شود و سفارشهای پیامبر دربارة مهدی عالم به گوش همگان برسد که:
او ولی خدا در زمین میباشد و حکم و فرمان او، حکم و فرمان خداوند است... درود
خدا بر او باد.2
سهیلا صلاحی اصفهانی/ماهنامه موعود شماره 94
پینوشتها:1. غلام خدیجه(س).
2. برگرفته از خطبه غدیر.
توی نجف یه خونه بود،
که
دیوارش کاهگلی بود،
اسم
صاحاب اون خونه،
مولای
مردا علی بود،
نصفه
شبها بلند میشد،
یه
کیسه داشت که برمیداشت،
خرما
و نون و خوردنی،
هرچی
که داشت تو اون میذاشت.
راهی
کوچه ها میشد،
تا
یتیمها رو سیر کنه،
تا
سفره خالیشونو،
پر
از نون و پنیر کنه،
شب
تا سحر پرسه میزد،
پس
کوچه های کوفه رو،
تا
پر بارون بکنه،
باغهای
بیشکوفه رو.
عبادت
علی مگه،
میتونه
غیر از این باشه،
باید
مثل علی باشه،
هر
کی که اهل دین باشه،
بعد
علی کی میتونه،
محرم
راز من باشه،
درد
دلم روگوش کنه،
تا
چاره ساز من باشه.
چشماتو
واکن آقاجون بالهای خستمو ببین
منو
نگاه کن آقاجون دل شکستمو ببین
غدیر؛ تجلی ولایت
غدیر، نه فراموش شدنی
است و نه کهنه شدنی؛ ماندگار است و پویا و زندگی ساز.
غدیر، تجلی ولایت و رکن حیات معنوی انسان است.
غدیر، روز اکمال دین و اتمام نعمت حق است.
غدیر، آزمایشگاه بود و علی، وسیله امتحان مدعیان ایمان، تا
در جریان اطاعت از رهبری او و پذیرفتن ولایتش، صداقت او را در عمل نشان دهند.
پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم، خواست تا جریان
رهبری امت، از آغاز به دست پاکترین و شایستهترین افراد باشد و آب زلال حق، در بستر
تاریخ و زمان و در توالی نسلها و اندیشهها، آلوده نگردد و دشمنان نتوانند از آب گل
آلود، ماهیِ مراد خویش را بگیرند.
بر همین اساس است که غدیر هیچ گاه فراموش نمیشود؛ بلکه همواره نامیرا و
جاودانه باقی خواهد ماند
شخصی به نام حارث بن نعمان فهری که با امام علی علیه السلام دشمنی میورزید،
سوار بر شتر به پیش آمد و گفت «ای محمد، ما را به خدا خواندی، پذیرفتیم؛ نبوت خود
را مطرح کردی، لااله الّا اللّه و محمد رسول اللّه گفتیم؛ ما را به
اسلام دعوت کردی، پذیرفتیم؛ گفتی نماز درپنج وقت بخوانید، خواندیم؛ به زکات و روزه
و حج و جهاد سفارش کردی، اطاعت کردیم، حال پسرعموی خود را امیر ساختی، نمیدانیم
این حکم از طرف خداست یا با اراده شخصی تو پیدا شده است؟ رسول خدا صلی الله علیه و
آله فرمود: به خدایی که جز او خدایی نیست این حکم از طرف اوست و من وظیفه ای جز
ابلاغ آن نداشتم. حارث بن نعمان پس از شنیدن این جواب، خشمناک شده، سر به آسمان
بلند کرد و گفت: خدایا، اگر آنچه محمد درباره علی میگوید، از طرف تو و به امر
توست، سنگی از آسمان بر من فرود آید و مرا عذاب کند. هنوز سخنان او به پایان
نرسیده بود که از آسمان، سنگی بر او فرود آمد و او را به هلاکت رساند و بدین سان
سزای جسارت خود را به مقام ولایت دریافت کرد.
صدای پای عید می آید
عید قربان عید پاک ترین عیدها است
عید سر سپردگی و بندگی است
عید بر آمدن انسانی نو
از خاکسترهای خویشتن خویش است
عید قربان عید نزدیک شدن
دلهایی است که به قرب الهی رسیده اند
صحرای عرفات در تاریخچه خود خاطراتی از مردان بزرگ الهی چون آدم
ابوالبشرع ، ابراهیم خلیل الله ، پیامبر اعظم (ص) و نیز سیدالشهدا (ع) را
دارد که با حضور شان عرفه را نور افشانی کردند و خود نیز ار تلا لو
پرتوهای رحمت و عنایت الهی در این میعادگاه عارفان متبرک شدند.
دل
در جوشش ناب عرفه، وضو می گیرد و در صحرای تفتیده عرفات، جاری می شود. آن
جا که ایوان هزار نقش خداشناسی است. لب ها ترنم با طراوت دعا به خود گرفته
و چشم ها امان خود را از بارش توبه، از دست داده اند. دل، بیقرار روح
عرفات، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) شده است. پنجره باران خورده چشم ها از
ضریح اجابت، تصویر می دهد و این صحرای عرفات است که با کلمات روحبخش دعای
امام حسین (ع) و اشک عاشقان او بر دامن خود اجابت را نقش می کند.
امروز
روز نهم ذیحجه روز عرفه است، روزی که زائران سپیده دم صبح راهی عرفات شدند
تا در جوی مملو از ایمان، خشوع و خضوع استغفار کرده و ارکان اصلی حج را به
جا آورند.
زائران در روز نهم ذیحجه، روز عرفه، آداب و رسوم و
مناسک دینی خود را به جا میآورند و خود را برای دیگر اعمال این ایام
آماده میکنند. روزی که صدها هزار زائر خانه خدا به عرفات رفتهاند و در
این روز بزرگ به درگاه خداوند متعال تضرع میکنند، روزی که آنها خواستار
تقرب به درگاه احدیت هستند. روزی که خواهان بخشش گناهان و تولدی
دوبارهاند. در این روز خدا دینش را کامل کرده و نعمتش را تمام.
صحرای عرفات در 21 کیلومتری شمال مکه واقع شده و تپه کوچکی است که حدود 250 متر از سطح دریا بالاتر و کوهها آن را احاطه کرده اند.
دل
در جوشش ناب عرفه، وضو می گیرد و در صحرای تفتیده عرفات، جاری می شود. آن
جا که ایوان هزار نقش خداشناسی است. لب ها ترنم با طراوت دعا به خود گرفته
و چشم ها امان خود را از بارش توبه، از دست داده اند. دل، بیقرار روح
عرفات، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) شده است. پنجره باران خورده چشم ها از
ضریح اجابت، تصویر می دهد و این صحرای عرفات است که با کلمات روحبخش دعای
امام حسین (ع) و اشک عاشقان او بر دامن خود اجابت را نقش می کند. اشک و
زمزمه ما را نیز بپذیر، ای خدای عرفه.
آمیختگی و واژه عرفه و
نیایش به عنوان دو جلوه فضیلت و رحمت الهی تا حدی است که همگان عرفه را با
نیایش و عالی ترین تجلی گاه نیایش را نیز در عرفه می دانند و می شناسند.
اهمیت نیایش در این روز تا آنجاست که ما می بینیم در حالی که فاصله
انداختن میان 2 نماز از جمله سنت های پیوسته پیامبر اعظم ص به شمار می
آید، ولی آن حضرت بین دو نماز ظهر و عصر روز عرفه جمع می کرده اند تا هر
چه زودتر به میعادگاه معرفت و عرفان ، صحرای عرفه ، برسند و زمان بیشتری
را برای نیایش در آن میعادگاه داشته باشند و شگفت تر این که امامان
بزرگوار از روزه این روز اگر موجب ضعف جسمانی و در نتیجه ، بازماندن از
مراسم دعای عرفه گردد منع کرده اند حال آن که بر اساس روایات مورد وثوق و
صحیح ، روزه عرفه کفاره 90 سال گناه است.
وجه تسمیه آنرا چنین
گفته اند که جبرائیل علیه السلام هنگامی که مناسک را به ابراهیم می آموخت،
چون به عرفه رسید به او گفت "عرفت " و او پاسخ داد آری، لذا به این نام
خوانده شد. و نیز گفته اند سبب آن این است که مردم از این جایگاه به گناه
خود اعتراف میکنند و بعضی آن را جهت تحمل صبر و رنجی میدانند که برای
رسیدن به آن باید متحمل شد. چرا که یکی از معانی "عرف " صبر و شکیبایی و
تحمل است.
قدر خانواده ات را بدان ....((بی نهایت زیبا))
با مردی که در حال عبور بود برخورد کردم
اوو!! معذرت میخوام
من هم معذرت میخوام ,دقت نکردم
ما خیلی مؤدب بودیم ، من و این غریبه ,خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم
اما در خانه با آنهایی که دوستشان داریم چطور رفتار می کنیم
کمی بعد ازآنروز، در حال پختن شام بودم.دخترم خیلی آرام کنارم ایستاد همینکه برگشتم به اوخوردم وتقریبا" انداختمش با اخم گفتم: ”اه !! ازسرراه برو کنار“
قلب کوچکش شکست و رفت
نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم
وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت: وقتی با یک غریبه برخورد میکنی ، آداب معمول را رعایت میکنی
اما با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی
برو به کف آشپزخانه نگاه کن. آنجا نزدیک در، چند گل پیدا میکنی .آنها گلهایی هستند که او برایت آورده است.خودش آنها را چیده. صورتی و زرد و آبی
آرام ایستاده بود که سورپرا یزت بکنه
هرگز اشکهایی که چشمهای کوچیکشو پر کرده بود ندیدی
در این لحظه احساس حقارت کردم
اشکهایم سرازیرشدند.آرام رفتم و کنار تختش زانو زدم
بیدار شو کوچولو ، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟
گفتم دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری که امروز داشتم
نمیبایست اون طور سرت
داد بکشم
گفت :اشکالی نداره من به هر حال دوستت دارم مامان
من هم دوستت دارم دخترم
و گلها رو هم دوست دارم
مخصوصا آبیه رو
گفت : اونا رو کنار درخت پیدا کرد م ورشون داشتم چون مثل تو خوشگلن
میدونستم دوستشون داری ، مخصوصا آبیه رو
آیا میدانید که اگر فردا بمیرید شرکتی که در آن کار میکنید به آسانی در ظرف یک روز برای شما جانشینی می آورد؟
اما خانواده ای که به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد.
و به این فکر کنید که ما خود را وقف کارمیکنیم و نه خانواده مان
چه سرمایه گذاری
ناعاقلانه ای !!
اینطور فکر نمیکنید؟!!
به راستی کلمه
“خانواده“ یعنی چه ؟؟