گلم زیر باران نشسته، دعا می?کند
تو را مثل گنجشک ها، صدا می?کند
دلش شور آن غنچه را می?زند
که باد از تن او جدا می کند
گل و غنچه هم خوب فهمیده?اند
که لطف تو هر درد را، دوا می?کند
تعدادی از سایتهای وهابی، فتوایی را از سوی «عبد الله السعد المطیری» منتشر
ساختهاند که در آن فروش مسکن و زمین به شیعیان عربستانی حرام اعلام شده است.
این عالم وهابی ـ که به سازمان القاعدة نیز وابستگی دارد ـ در فتوای خود با
تأکید بر حرمت فروش ملک و زمین به شیعیان، دلیل صدور این فتوا را "جلوگیری از تاسیس
دولت شیعی در عربستان" و در نهایت "ایستادگی در مقابل ازبین بردن دین اسلام" اعلام
کرد!این فتوا که با عنوان "پاسخی به مسلمانان و خصوصا تاجران"منتشر شده در پاسخ به
سؤالی مبنی بر استفتا پیرامون حکم فروش زمین و مسکن به شیعیان در عربستان صادر شده
است. در ابتدای این فتوا آمده است،"بر مسلمانان جایز نیست که به رافضیان، ملک یا
زمین فروخته و یا در این زمینه به آنها کمک شود چون این کمک به منزله همکاری با
آنها در ارائه دین فاسدشان است."گفتنی است در ماههای اخیر علاوه بر صدور فتواهای ضد
شیعه در عربستان از سوی علمای وهابی، دهها تن از شیعیان این کشور بر اثر این
فتواهای تکفیری یا به دلایل واهی دیگر به دلایل مختلف بازداشت شده اند.
منبع:
شیعه انلاین
جمعه ها از پى هم مى گذرند اما آدینه ى موعود را صداى پایى
نیست.
سالهاست قلم با دستانم آشنایى دارد. از اشک تا لبخند مونسم بوده، از دورى
و فراق یار کاغذها سیاه کرده، از سرخى پرچم یا حسین بر روى گنبد زرین نوشته تا بین
الحرمین دل ها، از کرببلا نگاشته تا دیوانگى در حریم ارباب.
با خود مى گفتم درد
دلى است حک شده بر روى تکه هاى کاغذى سفید
هر بار که این جمله را مىشنیدم:
«هرکس که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته» دلم
مىخواست بدانم این یار نهانى، این غایب از نظر منتظران، سلاله ى زهراى مرضیه
کیست؟
دلم مى خواست بدانم پاداشى همچون بقیة الله که خداوند در قبال جانبازیهاى
حسین به او عطا کرده کیست؟
اما هربار بهانهاى براى این دل بىقرار
تراشیدم.
پیام امام مهدى شگفت زدهام کرد. دیگر مى توانستم به دور از تمام
بهانهها در اندیشه ى مهدویت غوطه ور شوم. مىتوانستم زمزمه ى دلتنگىهایم را به
گوش عشاق منتقم آل محمد برسانم. حال آن که این سعادت را نصیبى بود برایم در جمعه ى
موعود. جمعه ى موعود براى پرندهاى چون من که مىآموخت پر زدن را در اوج آسمانها
براى روز دیدار او.
حال که در دریاى افکارم غرق مىشوم مىفهمم دنبال یار گشتن،
دنبال خود رفتن مى خواهد. یافتن خود یعنى احساس حضور سبزى که سالها مقابل چشمان
منتظرت بوده و تو او را نمى یافتى.
در این آدینه کوچه باغ دلم پر از صداى یا
مهدى است. مستى را با این نوا تجربه کردن عالمى دارد.
یابن الحسن، آقاى من؛ راه،
راه توست و من خاک پاى کنیزان شما.
این قلم خسته و این قلب شکسته را یارى کن تا
بنگارد از گرمى حضور شما در پشت نقاب انتظار.
اللهم عجل لولیک
الفرج
آمین
بهار بی تو سرآغاز کار را گم کرد
پرنده در قفس خود بهار را گم کرد...
تو آن عاشق ترین مردی که در تاریخ می گویند
تو آن انسان نایابی که با فانوس می جویند
تمام باغ ها در فصل لب های تو می خندند
تمام ابرها در شط چشمان تو می مویند
قناری های عاشق از گلوگاه تو می خوانند
و قمری های سالک کو به کو راه تو می پویند
تو آن رود زلالی صاف و روشن از ازل جاری
که پاکی های عالم دست و رو را در تو می شویند
به شوق سجده
به نام نامی ات خورشید ها از خاک می رویند
تو تمثال تمام غنچه های بی ریا هستی
که تصویر تو را عشاق در آیینه می بویند
تمام موج ها در حلقه یاد تو می چرخند
تمام بادها نام تو را سرگرم هوهویند |
شعری از ابوالفضل زرویی نصر آباد به مناسبت اقدام موفقیت آمیز عمو
نوروز جهت " آمدن" !
من از آن دورها دیدم
که می آید به سوی خانه مخلص، « عمو نوروز »
عیالم زیر لب غرید:
« من آخر با چه چیزی می توانم کرد از این مهمان ، پذیرایی؟
نگو : « با قند، با چایی » !
خدا ناکرده، آخر این که از ره می رسد، عید است
و اقدامات او در راستای « آمدن » شایان تمجید است... !
بگو آخر !
بگو من با چه چیزی می توانم کرد از این مهمان، پذیرایی؟... »
***
عیالا ! چرخ دخل بنده، دارد می کند فس فس
بفرما ! این تو و این عیدی مخلص
بخر با آن
برای خانه، مایحتاج لازم را
مضافاّ هم(!)
لباس عید محمود و پریچهر و سهیلا و کریم و جعفر و مینا و کاظم را !
و ایضاّ میوه و شیرینی و آجیل
و ای زن ! اندکی تعجیل !
****
عیالا ! زندگی زیباست
و این جا منتهای آرزوی مردم دنیاست !
خدا را شکر کن که خانه مان، قطب شمال و آن طرفها نیست !
یکی از دوستان می گفت
که در این وقت سال، آن جا
نمی دانی که می آید عجب سوزی !
ولیکن در عوض - شکر خدا- این جا:
« ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی » ...
****
عیالم می کند غرغر
و زیر لب،
سخنرانی خود را می کند آغاز، با ترفند
(نجواگونه)
- با یک حالت « خط و نشان »، مانند-
- میگوید ـ
من اینجایم
(درون مطبخ خودمان ) بسان شیر
ملاقه تازه، اینجا
لنگه کفش کهنه آنجا، و
کنار دست من، کفگیر !
برایت دارم آشی می پزم با یک وجب روغن !
برای من به جای رهنمود و چاره جویی، شعر می خوانی؟
بکن... عیبی ندارد... بعد از این، از من
اگر خواهی چلومرغ و خورشت سبزی و قیمه،
به صد اطوار می گویم:
« الا یا خیمگی، خیمه... » !
***
دهان را می گشایم من
به قصد پاسخی در خور
- و شاید پاسخ غایی-
که می آید به سویم از هوا، یک لنگه دمپایی !
و از سوی دگر چون تیر
به فرقم می خورد کفگیر !
****
هلا ! آه ای عمو نوروز !
کجا داری می آیی ... های ؟ !
پدر جان ! این طرفها قافیه تنگ است ..
به تعبیر دگر: در خانه مان جنگ است !
نیا نزدیک !
نظر کن پای چشمم را !
بگو اصلاّ
الا ای ناگرفته از کبود چشم من، درسی !
تو بالا غیرتاّ
- این تن بمیرد-
از عیال من نمی ترسی ؟ ! ...
همسر عزیزم؛
تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم؛ در این مدتی که مبتلا به جدایی از آن نور چشم عزیز
و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما
هستم و صورت زیبایت در آیینهی قلبم منقوش است. عزیزم؛ امیدوارم خداوند شما را
به سلامت و خوش در پناه خودش
حفظ کند. (حال) من با هر شدتی باشد میگذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمده،
خوش بوده. الآن در شهر زیبای
بیروت هستم. حقیقتاَ جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا، خیلی
منظرهی خوش دارد. صد حیف که
محبوب عزیزم، همراهم نیست که این منظرهی عالی به دل بچسبد. به هر حال امشب، شب
دوم است که منتظر
کشتی هستیم. از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت میکند... . خیلی سفر خوبی
است. جای شما خیلی
خیلی خالی است. دلم برای پسرت قدری تنگ شده... .
ایام عمر و عزت مستدام
تصدقت؛ قربانت روح ا... (1)
*****************
این متن نامه ای بود از حضرت امام خمینی ( ره ) به همسرشان ( زمانی که فرزندشان
سید مصطفی 3 ساله بودند ) .
در این نامه ایشان سعی دارد همسر خود را در تک تک خاطرات و خوشی های سفر شریک
کند و احساس نبودن او در این
میان کاملا قابل حس است.اگر این متن را چندین بار مرور کنید نهایت عشق و علاقه
را در هر کلمه درک خواهید نمود و
اینجاست که جوانان ما باید چنین الگو های احساس و محبت را در لحظه های زندگی
حفظ کنند . اصلا چرا جوانان. ابراز
محبت بر اساس سن مرز بندی نمی شود و در هر برهه از زمان نیاز به آن وجود دارد و
حضورش می تواند شمع زندگی را
فروزان تر نماید. حتی این اظهار عشق در نوع مورد خطاب قرار دادن نیز کاملا عیان
است و جالب اینجاست که در این احوال
پرسی عاشقانه جویا شدن حال فرزند در اولویت دوم قرار می گیرد.
یادش گرامی و نامش چراغ دلهای عاشق