»» کبوتر حرم
من به کبوترهای حرم امام رضا همیشه حسودی میکنم
خوشبحالشون
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( پنج شنبه 87/12/8 :: ساعت 6:54 صبح )
»» دستهایم را بسوى تو بلند کرده ام
دستهایم را بسوى تو بلند کرده ام
نیایش هاى حضرت رضا علیه السلام
بارالها!
در پیشگاه تو ایستاده ام،
و دستهایم را بسوى تو بلند کرده ام،
آگاهم که در بندگى ات کوتاهى نموده و در فرمانبرى ات سستى کرده ام،
اگر راه حیا را مى پیمودم از خواستن و دعا کردن مى ترسیدم...
ولى … پروردگارم!
آن گاه که شنیدم گناهکاران را به درگاهت فرا مى خوانى ،
و آنان را به بخشش نیکو و ثواب وعده مى دهى ،
... براى پیروى ندایت آمدم،
و به مهربانى هاى مهربانترین مهربانان پناه آوردم.
و مرا از دلهره ملاقاتت درامان دار،
و مرا از خاصّان و دوستانت قرار ده،
پیشاپیش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و دیدن تو مى شود قرار دادم
اگر با این همه، خواسته ام را رد کنى ، امیدهایم به تو به یأس مبدّل مى
گردد،
همچون مالکى که از بنده خود گناهانى دیده و او را از درگاهش رانده،
و آقایى که از بنده اش عیوبى دیده و از جوابش سر باز مى زند.
واى بر من اگر رحمت گسترده ات مرا فرانگیرد،
اگر مرا از درگاهت برانى ، پس به درگاه چه کسى روى کنم؟
اما...
اگر براى دعایم درهاى قبول را گشوده،
و مرا از رساندن به آرزوهایم شادمان گردانى ، چونان مالکى هستى که لطف و بخششى
را آغاز کرده،
و دوست دارد آن را به انجام رساند، و مولایى را مانى که لغزش بنده اش را نادیده
انگاشته و به او رحم کرده است.
در این حالت نمى دانم کدام نعمتت را شکرگزارم؟
... آیا آن هنگام که به فضل و بخششت از من خشنود شده، و گذشته هایم را بر من مى
بخشایى ؟
... یا آن گاه که با آغاز کردن کرم و احسان بر عفو و بخششت مى افزایى ؟
پروردگارا!
خواسته ام در این جایگاه، یعنى جایگاه بنده فقیر ناامید، آن است که...
گناهان گذشته ام را بیامرزى ،
و در باقیمانده عمرم مرا از گناه بازدارى ،
و پدر و مادرم را که دور از خانه و خانواده و غریبانه در زیر خاکها خفته اند،
ببخشى .
... تنهایى شان را با انوار احسانت از بین ببر،
و وحشتشان را با نشانه هاى بخششت به انس بدل کن،
و به نیکوکارشان دم به دم نعمت و شادمانى بخش،
و به گناهکارشان مغفرت و رحمت عطا کن،
... تا به لطف و مرحمتت ازخطرات قیامت درامان باشند،
به رحمتت در بهشت ساکنشان گردان،
و بین من و آنان در آن نعمت گسترده شناسایى برقرار کن،
تا مشمول شادمانى گذشته وآینده شویم.
آقایم!
اگر در کارهایم چیزى سراغ دارى که مقامشان را بالا مى برد و بر اکرامشان مى
افزاید، آن را در نامه اعمالشان قرار ده،
و مرا در رحمت با آنان شریک کن،
و آنان را مشمول رحمتت بگردان، همچنان که مرا در کودکى تربیت کردند.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( پنج شنبه 87/12/8 :: ساعت 6:46 صبح )
»» السلام علیک یا امام رضا
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( پنج شنبه 87/12/8 :: ساعت 6:40 صبح )
»» السلام علیک یا امام رضا
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( پنج شنبه 87/12/8 :: ساعت 6:38 صبح )
»» شهادت امام رضا (ع) برعموم شیعیان تسلیت باد
شهادت امام رضا (ع) برعموم شیعیان تسلیت باد 
__________________
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( پنج شنبه 87/12/8 :: ساعت 6:34 صبح )
»» ریحانه رسول خدا
ریحانه رسول خدا
شعری برای حضرت مجتبی
آن شاخ گل که سبز بود در خزان یکی است
افشانده غنچه گل سرخ از دهان یکی است
آن گوهری کز آتش الماس ریزه شد
یاقوت خون زلعل لب او روان یکی است
آن لعل درفشان که زمرد نگار شد
داد از وفا به سوده الماس، جان، یکی است
آن نخل طور کز اثر زهر جانگداز
از فرق تا قدم شده آتش فشان یکی است
آن شاهباز اوج حقیقت که تیر خصم
نگذاشته ز بال و پر او نشان یکی است
آن خضر رهنما که شد از آب آتشین
فرمانروای مملکت جاودان یکی است
آن نقطه بسیط محیط رضا که بود
حکمش مدار دائره کن فکان یکی است
آن جوهر کرم که چه سودا به سوده کرد
هرگز نداشت چشم به سود و زیان یکی است
چشم فلک ندیده بجز مجتبی کسی
شایان این معامله، آری همان یکی است
طوبی مثال گلشن آل عبا بود
ریحانه رسول خدا مجتبی بود
آیة الله غروی اصفهانی
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( سه شنبه 87/12/6 :: ساعت 7:31 صبح )
»» تسلیت ...
28 صفر، سالروز رحلت جانسوز پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمّد مصطفی صلی
الله علیه و آله و نیز شهادت مظلومانه فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام را به
تمامی مسلمین جهان، بخصوص شما دوست گرامی تسلیت عرض میکنم.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( سه شنبه 87/12/6 :: ساعت 7:28 صبح )
»» داغ جگر سوخته
داغ جگر سوخته
لالـهای بـود که بـا داغ جگر سوخته بود |
آتــشـی در دل سـودا زده افـروخـتـه بــود |
شرم دارم کـه بـگویم تن مسمـوم تـرا |
خـصـم بـا تـیـر بـه تـابوت به هم دوخته بود |
راز دل را همه با همسر خود میگویند |
حَسن از همسر خودکامه خود سوخته بود |
جـگـرش پـاره شـد از نـیشتر زخم زبان |
در لـگن خـون دلـی ریـخـت که انـدوخته بود |
ارث مـادر خـود بـُرد غـم و رنـج و مِـحَن |
صـبـر و تـسـلـیـم و رضـا از پدر آموخته بود |
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( سه شنبه 87/12/6 :: ساعت 7:16 صبح )
»» خدایا نزار بزرگ شم !
خدایا نزار بزرگ شم !
الو ... الو ... سلام
کسی اونجا نیست ؟؟؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست ؟
پس چرا کسی جواب نمیده ؟
یهو یه صدای مهربون بگوش کودک نواخته
شد! مثل صدای یه فرشته ...
- بله با کی کار داری کوچولو ؟
خدا هست ؟ باهاش قرار داشتم، قول داده
امشب جوابمو بده
- بگو من میشنوم
کودک متعجب پرسید : مگه تو خدایی ؟ من
با خود خدا کار دارم ...
- هر چی میخوای به من بگو قول میدم به
خدا بگم
صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام
منو دوست نداره ؟؟؟
- فرشته ساکت بود. بعد از مکثی نه
چندان طولانی گفت نه خدا خیلی دوستت
داره. مگه کسی میتونه تو رو دوست
نداشته باشه؟
بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود
با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش
غلطید و با همان بغض گفت : اصلا اگه
نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما
...
بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت شکسته شد
:
ندایی صدایش در گوش و جان کودک طنین
انداز شد : بگو زیبا بگو. هر آنچه را
که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو ...
دیگر بغض امانش را بریده بود بلند
بلند گریه کرد و گفت : خدا جون خدای
مهربون، خدای قشنگم میخواستم بهت بگم
تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا ...
چرا ؟ ولی این مخالف با تقدیره. چرا
دوست نداری بزرگ بشی؟
آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد
مامانم، ده تا دوستت دارم. اگه بزرگ
شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟ نکنه
یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟
نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟
مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی
فهمن. مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن
من الکی میگم با تو دوستم. مگه ما با
هم دوست نیستیم؟ پس چرا کسی حرفمو
باور نمیکنه ؟ خدا چرا بزرگا حرفاشون
سخت سخته؟ مگه اینطوری نمی شه باهات
حرف زد ؟!
خدا پس از تمام شدن گریه های کودک :
آدم ، محبوب ترین مخلوق من ، چه زود
خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش
میکنه ، کاش همه مثل تو به جای خواسته
های عجیب من رو از خودم طلب میکردند
تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.
کاش همه مثل تو مرا برای خودم و نه
برای خودخواهی شان میخواستند. دنیا
خیلی برای تو کوچک است ... بیا تا
برای همیشه کوچک بمانی و هرگز بزرگ
نشوی ...
و کودک کنار گوشی تلفن، درحالی که
لبخندی شیرین بر لب داشت در آغوش خدا
به خوابی عمیق و شگفت انگیز فرو رفته
بود ...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( دوشنبه 87/12/5 :: ساعت 2:34 عصر )
»» نمایشگاهی هنری و استثنایی از کتاب
نمایشگاهی هنری و استثنایی از کتاب







نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( دوشنبه 87/12/5 :: ساعت 2:27 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سال جدیدسال نو مبارکروز پزشک گرامیبادرمضان...میلاد نور مبارک.......اس ام اس ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز27رجب عید مبعث پیامبر اکرم (ص)بر تمامی مسلمانان مبارکاشیایی پرکاربرد که کثیفتر از کاسه توالت هستند!7 نکته درباره آلرژی4 قانون در مصرف دارو[عناوین آرشیوشده]